وبلاگ سرگرمی داراب فردا

متن مرتبط با «شعر» در سایت وبلاگ سرگرمی داراب فردا نوشته شده است

شعر پاییزی از مهدی اخوان ثالث

  • آسمانش را گرفته تنگ در آغوشابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.باغ بی برگی،روز و شب تنهاست،با سکوت پاکِ غمناکش.سازِ او باران، سرودش باد.جامه اش شولای عریانی‌ست.ورجز،اینش جامه ای باید .بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .باغبان و رهگذران نیست .باغ نومیدانچشم در راه بهاری نیستگر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .باغ بی برگیخنده اش خونیست اشک آمیزجاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .پادشاه فصلها پاییز مهدی اخوان ثالث (میم . ,شعر,پاییزی,مهدی,اخوان,ثالث ...ادامه مطلب

  • شعر :خاطره

  • می میرم ازین عشق و کسی را خبری نیست  گسترده شد آفاق و مرا بال و پری نیست    می خندم و از خنده ام آویخته صد اشک  می گریم و از اشک به چشمم اثری نیست    من مانده ام و خاطره ای دور که جز آن  در کوی مه آلود دلم رهگذری نیست    یک لحظه نشد با تو به خلوت بنشینم  یک بار نشد روی تو را سیر ببینم    با یک سبد آغوش به باغ تو رسیدم    اما نشد "از باغ تو یک میوه بچینم "*    ای کاش در آن لحظه که سر می روم از خویش  در زلف تو پیچد نفس بازپسینم   "عمران صلاحی",شعر خاطره,شعر خاطره انگیز,شعر خاطره شاملو,شعر خاطره سهراب,شعر خاطره فریدون مشیری,شعر خاطره از شاملو,شعر خاطره سیاوش قمیشی,شعر خاطرها,شعر خاطره کودکی,شعر خاطره ستار ...ادامه مطلب

  • شعر استاد شهریار به نام سوز و ساز

  • باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب ساز در دست تو سوز دل من می گوید من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب مرغ دل در قفس سینه من می نالد بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است بیم آنست که از پرده فتد راز امشب گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک به گدائی تو ای شاهد طناز امشب   , ...ادامه مطلب

  • شعر

  • می گویند:عشق خدابه همه یکسانَ ستــولی من می گویم:مرا بیشتر از همهدوستــ داردوگرنهـبهـ همهـیکی مثل تو می داد . /  ,شعر,شعر غزل,شعر عاشقانه,شعر حب,شعر عن الحب,شعر نو,شعر عن الام,شعر عن الاب,شعر حافظ,شعرية ...ادامه مطلب

  • باران برای تو می بارد

  • این برگ‌های زرد به خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند قرار است تو از این کوچه بگذری  و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یکدیگر برای فرش کردن مسیرت..  گنجشک‌ها از روی عادت نمی‌خوانند، سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند برای خوش‌آمد گفتن به تو..  باران برای تو می‌بارد و رنگین‌کمان – ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – سرک کشیده از پسِ کوه تا رسیدن تو را تماشا کند.  نسیم هم مُداممی‌رود و بازمی‌گرددبا رؤیای گذر از درز روسریو دزدیدن عطر موهایت!زمین و عقربه‌ی ساعت‌هابرای تو می‌گردندو منبه دورِ تو! یغما گلرویی,باران برای تو می بارد,باران برای تو می بارد یغما,باران برای تو میبارد pdf,باران برای تو می بارد دانلود,کتاب باران برای تو می بارد,کتاب باران برای تو میبارد یغما گلرویی,شعر باران برای تو می بارد,دانلود کتاب باران برای تو می بارد,مجموعه شعر باران برای تو می بارد,دانلود کتاب باران برای تو میبارد از یغما گلرویی ...ادامه مطلب

  • موهای تو

  • تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را   منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را   از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را   مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را   مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد مادرم تاب ندارد غم فرزندش را   عشق با اینکه مرا تجزیه کرده‌ست به تو به تو اصرار نکرده‌ست فرآیندش را   قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را   حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید بفرستند رفیقان به تو این بندش را   منم آن شیخ سیه روز که,موهای تو,موهای تورو ببافم,موهاي تو,موهای تو خانه ماهی هاست,موهای تو در باد,موهای تو شعرن,موهای تو شعر,موهای تو کاظم بهمنی,موی تو دشت گندمزار منه,موی تو ...ادامه مطلب

  • شعر:باشد که میزِ گوشه میخانه ای شوی

  • روزی به یک درخت جوان گفت کُنده‌ای  : باشد که میزِ گوشه‌ی می‌خانه‌ای شوی!   تا از غمِ زمانه بیابی فراغِ بال ای کاشکی نشیمنِ پیمانه‌ای شوی   یا این‌که از تو، کاسه ی «تاری» در آورند شورآفرینِ مطربِ دیوانه‌ای شوی   یا صندوقی کنند تو را، قفل پشتِ قفل گنجی نهان به سینه‌ی ویرانه‌ای شوی   اما زِ سوزِ سینه دعا می‌کنم تو را چون من مباد آن‌که «درِ» خانه‌ای شوی!   چون من مباد شعله‌ور و نیمه‌سوخته روزی قرین ِ آهِ غریبانه‌ای شوی   چون من مباد آن‌که به دستانِ خسته‌ای در مویِ دخترانِ کسی شانه‌ای شوی • روزی به یک درخت جوان گفت کُنده‌ای: «باشد که میزِ گوشه‌ی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها