شعر :خاطره

ساخت وبلاگ

می میرم ازین عشق و کسی را خبری نیست

 گسترده شد آفاق و مرا بال و پری نیست

 

 می خندم و از خنده ام آویخته صد اشک

 می گریم و از اشک به چشمم اثری نیست

 

 من مانده ام و خاطره ای دور که جز آن

 در کوی مه آلود دلم رهگذری نیست

 

 یک لحظه نشد با تو به خلوت بنشینم

 یک بار نشد روی تو را سیر ببینم

 

 با یک سبد آغوش به باغ تو رسیدم

 

 اما نشد "از باغ تو یک میوه بچینم "*

 

 ای کاش در آن لحظه که سر می روم از خویش

 در زلف تو پیچد نفس بازپسینم

 

"عمران صلاحی"

وبلاگ سرگرمی داراب فردا...
ما را در سایت وبلاگ سرگرمی داراب فردا دنبال می کنید

برچسب : شعر خاطره,شعر خاطره انگیز,شعر خاطره شاملو,شعر خاطره سهراب,شعر خاطره فریدون مشیری,شعر خاطره از شاملو,شعر خاطره سیاوش قمیشی,شعر خاطرها,شعر خاطره کودکی,شعر خاطره ستار, نویسنده : darabfardao بازدید : 175 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 10:13